در اعماق سکوت بیزمان، آن نگاه عمیق فرا میرسد – جایی میان نور و سایه، میان حیرت و شوق بینام. چه قدرتی در آن چشمهاست که دل را چون موجی آرام، به ساحل جنون میکوبد؟ تا ببینم و دیوانه شوم، در میانه میخانه جان، مست و بیخود از جامی که جز نور نمینوشد. ای خالق عشق، چه کردهای با قلب بیقرارم؟ مسیرم سادهتر از همیشه به سمت حریم تو جاریست؛ دیوانگی در کوی تو شرابیست از جنس آسمان، تسلیم و رها، آرام در باغ نور نشانده شدهام، تا در هر قدم، نقش وحدت تو را در گلهای عرفانی و هندسه معنوی باز بینم. در هر لحظه این شعر، روح به پرواز میآید – میان چشمهای تو تا میخانه وصال و راه نورانی سلوک.





Tip: Use this prompt in Reela'sAI Video Generator to easily create your own unique version in minutes.